ملکوت . پژوهش و نقد مسیحیت

مسیحیت پژوهی

بررسی ریشه های تثلیث مسیحیت و نقد آن

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ

یکی از چالش برانگیزترین مباحث نقد مسیحیت،بحث تثلیث در این دین است.

آیا تثلیث واقعیت دارد؟آیا تثلیث بعد از میلاد مسیح(ع) به وجود آمد؟پیشینه تاریخی تثلیث به چه زمانی بر می گردد؟نظر قرآن کریم در این مورد چیست؟

تحقیقات تاریخى مؤید این است که بسیارى از آموزه هاى مسیحیت، از جمله تثلیث، تجسم، فدا، رستاخیز، مصلوب شدن، تاریکى جهان هنگام مرگ نجات دهنده، پسر خدا بودن، نازل شدن پسر خدا براى رهانیدن زندگان و مردگان و موارد بسیار دیگر، در آیین بت پرستان سابق، خصوصا هندوها و بوداییان وجود داشته، و از طریق آنان به کلیسا راه یافته است; مثلا هندوها «برهم» را خداى اکبر مى دانند که در سه «اقنوم» یعنى «برهما»، «ویشنو» و «شیوا» متجلى شده است. چنانچه «اوزیریس» در مصر، «آتیس» در آسیاى صغیر، و «دیونوسوس» در یونان، خدایانى بودند که به خاطر نجات بشر مرده بودند.
واژه ى «کیریوس» را نیز که به معناى «خداوندگار» است و «پولس» به حضرت عیسى(علیه السلام) اطلاق مى نماید، از یونانیان و سورى ها که به خداى «دیونوسوس» اختصاص داده بودند، اخذ نموده است. مطالعه ى تاریخ آیین هاى باستانى به ما نشان مى دهد که اصطلاح «پسر خدا» در قدیم بسیار معمول بوده است و بسیارى از پادشاهان، مانند «فرعون مصر»، خود را «پسر خدا» مى نامیدند. هم چنین قصه مرگ یا مصلوب شدن مقدسین، تحمل درد و مصیبت، و بالاخره رستاخیز آنان، نمونه هاى فراوانى است که در بسیارى از روایات اساطیرى قدیم آمده است: «هراکلس» یونانى، «تموز» بابلى، «آدونیس» سورى، «آتیس» فریقى، «ازیریس» مصرى، خدایانى هستند که کشته شدند; «پرومته»، «لیکورگوس» و «دیونیزوس» مصلوب شدند; برخى از این خدایان، مانند «آتیس»، «ازیریس» و «آدونیس» از قبر برخاستند و بسیارى، مانند عیسى، در روز سوم رستاخیز کردند; هر سال پیروان «آتیس» که پرستش او از آسیاى صغیر به غرب (روم) نفوذ کرده بود، شکل «آتیس» را به درخت کاج مى آویختند و براى مرگش عزادارى مى کردند و پس از سه روز آن را دفن کرده، رستاخیزش را جشن مى گرفتند و آن را نشان نجات مى دانستند و به نشان این رستاخیز از خون گاو نر تعمید مى گرفتند و کاهن آیتس اعلام مى کرد که: «دلگرم باشید، همان گونه که خداوند رستاخیز کرد، شما هم نجات خواهید یافت.»; پیروان «دیونیزوس» در معابد خود مجسمه یا نقش مصلوب خدا را نشان مى دادند، همان گونه که در کلیساى مسیحیت، شمایل عیساى مصلوب به جاى خدا ارائه مى شود. قصه ى رستاخیز خدایان و قهرمانان به حدى شایع بود که اریگنس (اوریحن) درباره رستاخیز عیسى مى نویسد: این معجزه براى بت پرستان چیز تازه اى نیست.

پرستش بتها در گروه سه تایی
در سراسر تاریخ جهان باستان، از همان روزگار بابل، پرستش بتها در گروه سه تایی یا ثلاثی معمول بود. در مصر، یونان و روم نیز از قرنها پیش از آمدن مسیح تا قرنها پس از مرگ او تأثیر این رسم مشهود بود. پس از مرگ رسولان چنین اعتقادات بت پرستانه ای در مسیحیت نفوذ پیدا کردند. در کتاب مذهب مصری، زیگفرید مورنزمینویسد: تثلیث مشغله ذهنی عمده علمای الهیات مصری بود... سه خدا با هم ترکیب و بصورت وجودی منفرد تلقی میشوند و بصورت مفرد مورد خطاب قرار میگیرند. و به این طریق نیروی روحانی مذهب مصری پیوندی مستقیم با علم الهیات مسیحی ظاهر میسازد. به این ترتیب، در شهر اسکندریه در مصر، در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، مردان کلیسا از قبیل آتاناسیوس، با تدوین عقایدی که به تثلیث منتهی می شد، این نفوذ را منعکس کردند. نفوذ خود آنها گسترش یافت، بطوری که مورنز علم الهیات اسکندریه را واسطه یا رابطی بین میراث دین مصری و مسیحیت تلقی می نماید. در دیباچه کتاب تاریخ مسیحیت اثر ادوارد گیبون آمده: اگر بت پرستی مغلوب مسیحیت شد، مسیحیت نیز به همان میزان به بت پرستی آلوده گشت. کلیسای روم خداگرایی محض مسیحیان اولیه را. .. به عقیده خشک و غیرقابل درک تثلیث مبدل کرد.بسیاری از عقاید بت پرستانه که بوسیله مصریان ابداع و به دست افلاطون تکمیل گشت، دارای ارزش اعتقادی به حساب آمده، حفظ شدند. فرهنگ معرفت دینی مینویسد که به گفته بسیاری عقیده تثلیث اعتقاد فاسدی است که از ادیان مشرک اقتباس شده است، و در ایمان مسیحی گنجانده شده است. و کتاب بت پرستی در مسیحیت ما اذعان میکند: منشأ [تثلیث] کاملا بت پرستانه است.

تاریخ تثلیث

جان هیک متکلم نامدار مسیحى مى نوسید: «دو نفر از همکارانم در دانشگاه بیرمنگام که به تدریس عهد جدید و مکتوبات اولیا و قدسیان مسیحیت مشغول بودند، در خلال مطالعات تاریخى خود به این نتیجه دست یافتند که این فکر که عیسى مسیح (ع) تجسم و تجسد خداوند و یا اولین شخص از یک تثلیث الهى است که به زندگى انسانها روى کرده است، از ساخته هاى کلیساست که از مضامین و دستمایه هاى سنتهاى دینى یهودى و یونانى الهام گرفته است. موضوعات و دستمایه هایى که مشابه آنها را در سایر تعابیر تفکر دینى در مدیترانه عهد باستان نیز مى بینیم». باید توجه داشت ادیان گذشته آریایى مصرى و رومى و هندوها داراى سه خدا بودند که هر یک از آنها وظیفه خاصى بر عهده داشتند: یکى از آسمان نگه دارى مى کرد و دیگرى مواظب زمین بود و سومى عطایا و بخششهاى موجودات را بر عهده داشت.

جان ناس مى نویسد: «آریایى نژاد قدیم و یونانیها و رومیها، به سه خدا معتقد بودند که آنها عبارتند از: خداى پدر «دیوس بیتار»... که نزد همه ملل خداى آسمان شمرده مى شد، دوم، خداى مادر که به هندى او را «پربتیوى ماتار»، خداى زمین یا «گایاماتر» یونانیان است و سوم، خداى میترا، که ایرانیان او را «میترا» یا «مهر» مى گویند که نزد همه، این اله، بخشنده و جواد است».این افکار ـ پرستش سه خدا ـ براى اولین بار توسط پولس یهودى که از دشمنان سرسخت مسیحیت به شمار مى رفت به گونه اى که مسیحیان را به بدترین وضع شکنجه مى داد و ناگهان مدعى شد عیسى بر او تابید و مسیحى شد، وارد دین مسیحیت گردید.

فلیسین شاله مى گوید: «با ترکیب طریقه عرفانى شرقى و مسیح موعود، یهودیان و افکار یونانى و همگان گرایى روحى، دین مسیح نمایان مى گردد. شخصیت تصورى عیسى، ترکیبى از عقاید سامیان و مردم اژه و اهالى آسیاست. به گفته ماسون اورسل، یهوه در دین مسیح، بدون واسطه، نقش پدر خدا را دارد و عیسى پسر خدا، آن دسته از خدایانى را نشان مى دهد که براى نجات بشر رنج مى برند و مردم اژه و مصر و سوریه از آن پیروى مى کنند. این دین طرفدار نوعى واحد پرستى و یکتا پرستى است که خدا را سرآغاز جامعه قرار مى دهد و بشر را بوسیله پسر خدا (عیسى مسیح) با خدا مربوط مى سازد». بنابراین، اعتقاد به سه خدا، مطلبى نیست که از سوى عیسى مسیح القا شده باشد؛ بلکه از قرن پنجم میلادى بر اثر افکار وارداتى و اختلاط مسیحیت با ادیان شرقى و فلسفه، به جاى خداى سه گانه گذشته، «نروبى تر»، «زنون» و «نرو»، خداى سه گانه جدید جایگزین آن شده است.

دایره المعارف جدید معرفت دینی شاف - هرسوگ تأثیر این فلسفه یونانی را نشان میدهد: اعتقادات لوگوس و تثلیث، به دست پدران یونانی شکل گرفتند، کسانی که. .. بطور مستقیم یا غیر مستقیم به شدت تحت تأثیر فلسفه افلاطونی قرار داشتند. .. نمیتوان منکر این موضوع شد که از این راه، اشتباهات و انحرافات به کلیسا رخنه کرد. کتاب کلیسای سه قرن نخستین میگوید: اعتقاد تثلیث به تدریج و نسبتا دیر شکل گرفت ؛. .. منشأ این اعتقاد کاملا متفاوت با نوشته های مقدس عبری و مسیحی است ؛. .. این اعتقاد رشد یافت، و به دست پدران پیرو افلاطون در مسیحیت گنجانده شد.


تصور میشود که افلاطون از سال ۴۲۸ تا ۳۴۷ پیش از مسیح زندگی میکرد. او تثلیث را به شکل امروزی آن تعلیم نداد، اما فلسفه های او راه را برای این عقیده هموار ساخت. بعدها، جنبشهای فلسفی که شامل اعتقادات تثلیثی بودند پدیدار شدند، و این جنبشها تحت تأثیر عقاید افلاطون در مورد خدا و طبیعت قرار گرفتند.فرهنگ جامع جدید به زبان فرانسه، درباره نفوذ افلاطون میگوید: به نظر میرسد که تثلیث افلاطونی، که صرفا شکلی جدید از تثلیثهای مردمان پیش از دوران او بود، همان تثلیث فلسفی عقلانی از خصوصیات باشد که از آن سه اقنوم یا شخص الهی که کلیساهای مسیحی تعلیم میدادند، تولد یافت.. .. درک این فیلسوف یونانی از تثلیث الهی را. .. میتوان در همه ادیان [بت پرستانه] باستانی یافت.


قرنها پیش از مسیح، مجموعه های سه گانه، یا تثلیث هایی، از خدایان در بابل و آشور قدیم وجود داشت. دایره المعارف میتولوژی لاروس به زبان فرانسه به یک چنین مجموعه سه گانه ای در همان منطقه بین النهرین اشاره میکند: عالم به سه ناحیه تقسیم شده بود و هر ناحیه به قلمرو یک خدا مبدل گشت. سهم آنو آسمان بود. زمین به انلیل واگذار شد. ائا حاکم آبها شد. آنها با یکدیگر مجموعه سه گانه خدایان اعظم را تشکیل دادند. تا پایان قرن سوم میلادی مسیحیت و فلسفه های جدید افلاطونی به نحو جدایی ناپذیری با یکدیگر ادغام شدند. همانطور کهآدلف هارناک در کتاب خود با عنوان خلاصه تاریخ اصول عقاید میگوید، اعتقاد کلیسا عمیقا در هلنیسم [افکار بت پرستانه یونانی] ریشه دارد. در نتیجه برای اکثریت عظیم مسیحیان حالتی نامفهوم یافته است. کلیسا ادعا کرد که اعتقادات نوین آن، بر پایه کتاب مقدس است. لیکن هارناک میگوید: در واقع کلیسا اندیشه هلنی یعنی دیدگاههای خرافی و رسوم پرستش اسرارآمیز بتها را در میان خود مشروعیت بخشید. اندروز نرتن در کتاب شرح استدلالها در مورد تثلیث میگوید: رد تاریخ این اعتقاد و منشأ آن را نمیتوان در مکاشفه مسیحی جستجو کرد بلکه باید آنرا در فلسفه افلاطونی جویید. .. تثلیث اعتقادی از جانب مسیح و رسولانش نیست، بلکه افسانه ای است بر پایه مکتب پیروان بعدی افلاطون.


مصر نیز یکی از خاستگاه های تثلیث در ادیان ابتدایی است. تثلیث مصری از جمله ی این موارد است؛ خدای مصریان از اوزیریس osiris (پدر) ایزیس isis (مادر) و هروس horus (پسر) تشکیل شده بود. مصریان اوزیریس، آیسیس و هورس را به مقام الوهیت رسانده بودند. این سه، خانواده ای در پنتئون یا مجموعه خدایان مصری میباشند. (اوسایریس، پدر و برادر آیسیس و هورس نیز فرزند آنهاست. جان کنریک (John Kenrick) پروفسور تاریخ، در کتاب Ancient Egypt Under the Pharaohs می نویسد:"تعداد خدایان مصری، آنچنان عظیم بود، که هر روز سال، به یک خدا تعلق می گرفت. جمیز پیتر الن (James Peter Allen)، پروفسور مصرشناس دانشگاه براون، بیان میدارد:"همانگونه که صدها عنصر و نیروی طبیعی شناخته شده وجود دارند، به همان سان صد ها خدای مصری هم وجود داشتند. در ادبیات و اسناد مصری نیز شاهد این تعدد خدایان و تثلیث یک خدای واحد، میباشیم. به این ترتیب از آنجایی که تثلیث در ارتباط با تعدد خدایان قرار دارد هرچند که ادیان مصری بر الاهیات تعدد خدایان بنا گشته اند، ولی آموزه های مصری بر تثلیث تاثیر داشته است.البته میبایست مد نظر داشت که چندگانه پرسی مصری در مقاطع مکانی و زمانی کوتاهی، اشکال دیگر خداشناسی، چون هنوتئیسم (Henotheism - Wikipedia) و حتی یکتا پرستی مطلق را نیز بخود گرفته است که پایدار نبوده و در پایان مغلوب تعددخدایان گشتند. با این وجود، الاهیات تثلیثی، در تاریخ و ادبیات مصری به چشم می خورد.همانگونه که مسیحیان پدر پسر و روح القدس را پرستش میکنند، مصریان نیز اوسایریس (Osiris) آیسیس (Isis) و هورس (Horus) را به مقام الوهیت رسانده بودند. افسانه ی این سه خدای مصری، با تثلیث مسیحی شباهت و پیوند دارد. اوزیریس، آیسیس و هورس، خانواده ای در پنتئون یا مجموعه خدایان مصری میباشند. (اوسایریس، پدر و برادر آیسیس و هورس نیز فرزند آنهاست) در اسناد و ادبیات مصری این سه، یک خدا دانسته شده است. میبایست دقت نمود که در ادیان مصری، دسته های سه-تایی خدایان، همچون خانواده ی اوسایریس، آیسیس و هورس یا آمون-موت- چونس وجود داشتند، با این وجود هر دسته ی سه-تایی را می توان یک تثلیث دانست.


برخی می گویند: آموزه تثلیث، برگرفته ایست از تفکر تریمورتی (Trimurti) آیین هندوییسم. تثلیث هندو که قرنها پیش از مسیح وجود داشته در این آیین براهما ایزد آفرینش و در کنار ویشنو (خدای محافظ) و شیوا (خدای هلاکت )، از ایزدان تریموتی است. دانشنامه ی New World Encyclopedia ذیل مدخل Trimurti می نویسد: تریمورتی به برخی از تفاسیر تثلیث مسیحیان چون سابلینیسم (Sabellianism) (شباهت دارد. و همان تعبیر “سه در یک”، تثلیث در تریموتی نیز وجود دارد. تریمورتی، چنین تبیین میگردد که برهمان (Brahman) حقیقت متعال و بی نهایت آیین هندوییسم، در سه فورم آفریننده، نگاه دارنده و نابود کننده متجلی شده است. البته از آنجایی که هندوییسم یک آیین پنتئیست (Pantheist) میباشد، برهمان، به جز سه فرم نام برده، اساس ماده، زمان، مکان و هرآنچه در این جهان و فراجهان است، نیز میباشد. به همین خاطر است که در ماهاواکیاس (Mahavakyas) هندو میخوانیم: دانش، برهمان است. من برهمان هستم.تو برهمان هستی.همه چیزی که در جهان میبینیم برهمان است. چنین تعالیمی تثلیث (Trinity وحدت سه)، یا در زبان دانشنامه ی New World "سه در یک"، بلکه وحدت بینهایت (بینهایت در یک) است که در صوفیگری اسلامی، با عنوان "وحدت وجود" شناخته میشود. در این وحدت وجود، گاهی تاکیدی بر سه فورم، آفرینش، نگاهداری، و نابودی میشده که حتی به نقل Malthe Conrad جاودانی نیز نیستند.
 


در طول تاریخ متاخر هندویسسم، این سه فورم برهمان، با میت (Myth) هندی ادغام گشته و به خدایان متعدد چون شیوا (Shiva)، براهما (Brahma) و ویشنو (Vishnu) نسبت داده شده، که هر کدام اصل، بنمایه و پیروان مختص به خود، و جدا از دیگری داشته اند. البته این سه نیز، نه یک خدا، بلکه سه خدای بزرگ (chief gods) در میان خدایان بیشمار هندو میباشند؛ چنانچه مونیر ویلیامز (Monier-Williams)، شرق شناس نامی و استاد زبان سانسکریت در دانشگاه آکسفورد، در کتاب Hinduism بیان میدارد که که شیوا، براهما و ویشنو، سه خدای بزرگ اند؛ به همراه دگر نیمه خدایان(semi gods) و ارواح شریر و نیکو، اله ها و .... در دانشنامه ی Encyclopedia of World Environmental History نیز، ذیل Trimurti می خوانیم: عقیده بر این است که 36000 تجلی از اصل الهی (براهمان؟) وجود دارند. برای هندوگرایان، خدایان در رود ها (همچون رود گنگ) در حیوانات (همچون گاو) و در کوه ها (همچون هیمالیا) موجود اند. در کوتاه سخن، تریمورتی در تئوری، صرفا بیانگر تاکید بر تجلی برهمان است. در عمل نیز، هندوگرایان،گاه شیوا، براهما و ویشنو را به عنوان یک خدا عبادت نموده اند که مسلما بر این اساس، تریمورتی دخل و پیوندی خاص با تثلیث و تئولوژی مسیحی دارد.

 

نقد تثلیث

در کتاب تثلیث اقدس در مسیحیت (احتمالاً کشیش فندر آلمانی) چنین می خوانیم :

«اگر چه هر مثلی از مخلوقات بیاوریم ذات الهی را درست روشن نمی کند و کاملاً آن را در نظر ما عیان و آشکار نمی سازد ولی علاوه بر مثل فوق الذکر شواهد و مثالهای دیگری نیز می توان آورد که در بعضی از موارد یکنوع تعدد مشاهده می شود که موافقت کامل با وحدت واقعی دارد ، مثلاً در یک شعاع آفتاب سه جنبه شعاع مختلف موجود است که اولی به روشنایی و دومی به حرارت و سومی به اثر شیمیایی تعلق دارد . معذلک این سه چیز را نمی توان کاملاً به طوری جدا کرد که سه شعاع مستلزم وجود اقسام سه گانه فوق الذکر می باشد . برای ایضاح مطلب مثل دیگری می توان آورد آتش و روشنایی و حرارت سه چیز است ولی در عین حال یکی است هیچ آتشی بدون روشنایی و حرارت نیست و همچنین روشنایی و حرارت اصل و منشأ و خاصیت ذاتیشان با آتش یکی است . . . به همین طریق عقل و فکر و نطق یکی است ،با وجود این از یکدیگر جدا هستند . . . در اینجا می بینیم بعضی از اقسام تعدد مخالف با وحدت نیست و بعضی چیزها موجود است که آتش تعدد در وحدت است .
پس از این رو می توان فهمید که وجود سه اقنوم اقدس در توحید الهی برخلاف عقل نیست بلکه برعکس پاره ای تشبیهات در میان کارهای خالق بزرگ جهان مؤید این مدعا می باشد و در کلام خدا هم تعلیم داده شده. » (تثلیث اقدس صفحات 10 و 11)

به فرض صحت مطالب کتاب تثلیث اقدس به امور ذیل بیندیشید:
شعاع آفتاب = روشنایی + حرارت + اثر شیمیایی
آتش = روشنایی + حرارت + آتش !!
؟ = عقل + فکر + نطق
جزء سوم چه شد ؟!
درستی مطالب را بر عهدة فهم و عقل خواننده گرامی واگذار می نمائیم .


در قضیه تثلیث هم مانند دیگر امور مطرح شده در مسیحیت هم تناقضات و هم ابهامات فراوانی وجود دارد که باید تک تک مورد بررسی قرار گیرد .

1. در کتاب خدای متجلّی چنین می خوانیم : 

« آیا کلمه تثلیث را مسیح از تعالیم خود آورد ؟ مسلّم است جواب آن منفی خواهد بود زیرا مسیح در تمامی تعالیم خویش هرگز ذکری از کلمه تثلیث نکرده است » (کتاب خدای متجلّی، ص 7 )

نویسندة این کلمات با دقت در کتاب عهد جدید نگریسته و از این روی ، بی اطلاعی هرچه تمامتر به نگارش چنین جمله ای مبادرت ورزیده در حالیکه اگر به انجیل متی رجوع می کرد تثلیث را به سادگی در می یافت چرا که او از کلمه تثلیث سخن گفته که در متن کلمات عیسی مسیح - علیه السلام – (یعنی شاگردان وی) نیامده درحالیکه جمله صریحاً چنین مفهومی را بیان می نماید .

« پس رفته همة امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید »(انجیل متی باب 28 شماره 19)

از نویسنده محترم باید پرسید « اب و ابن و روح القدس » یعنی چه و آیا تثلیث معنایی جز اب و ابن و روح القدس دارد و جز آنچه آمد . در کتاب عهد جدید موارد دیگری نیز در زمینه تثلیث وجود دارد و از جمله :

«فیض عیسی مسیح و محبت خدا و شرکت روح القدس ، جمیع شما باد آمین »(رساله دوم پولس به قرنتیان باب 13 شماره 13)

در این عبارت عهد جدید نیز نامی از کلمه تثلیث به میان نیامده ولی شخصیت های تثلیث یعنی عیسی مسیح ، خدا و روح القدس در عبارت کاملاً واضح بیان گردیده . براین مبنا ذکر چنین مطالبی که در تعلیمات عیسی مسیح اثری از تثلیث نمی یابیم نشانة بی اطلاعی محض نویسنده است .

2. چگونه می توان پذیرفت پسری که در زمین حد و اندازه پیدا می کند و در قالب جسد و بدن در می آید و پسری که گرسنه و تشنه می شود، می خورد و می نوشد ، استراحت می کند و می خوابد و بالاخره به صلیب می رود و کشته می شود و او را در داخل قبر می گذارند همان پدر آسمانی یعنی خدای خالق هستی است ؟

اگر بگوئید سه جزء جدای از هم می باشند و این سه جزء بر سر هم یک خدای مرکب می سازند تازه اول مکافات است که اگر چنین باشد دیگر نیازی به این همه توجیه و تأویل نیست و احتیاجی به تمثیلاتی چون خورشید و آتش و. . . نمی باشد و به راحتی می توانستید بگوئید خدا ترکیبی از سه قسمت است و خلاص .

3. با بیان تمثیلاتی چون شعاع خورشید و آتش و . . . خدا را مانند معجونی در ردیف مرکبات که همواره نیازمند به اجزاء خود می باشند قرار داده اند .

4. اساساً این تمثیلات چگونه می تواند گویای مطلب باشد ؟ مگر می توان امور ماوراء ماده را با مسائل مادی توجیه و تشبیه نمود ؟

5. مسیحیان قطعاً می پذیرند که موضوع بغرنج تثلیث همواره نیازمند توضیح و تبیین و تشریح بوده تا آنکه هر از چند گاهی فردی بانگ بیدار باش و اصلاحی در مورد آن برآورد و ظاهراً این بانگها تا کنون نتوانسته عقدة ناگشودنی تثلیث را بگشاید و مسأله را حل کند .

6. مسیحیان، عهد جدید را کامل کننده عهد قدیم می دانند بنابراین نباید در عهد جدید آموزه ای ناسازگار با عهد قدیم یافت شود و این درحالی است که خدا و اوصاف او - با همه ایراداتی که در عهد قدیم در این زمینه وجود دارد – به گونه ای شناسانده می شود که سر ناسازگاری با مسأله تثلیث دارد یعنی آنکه خدا در عهد قدیم به عنوان موجودی ازلی و ابدی شناسانده شده ، او همچنین خالق مدبر است و جهان آفریده و مورد تدبیر و امر اوست و بنایراین با انسان تفاوت دارد. در کتاب هوشع نبی باب 11 شماره 9 چنین می خوانیم :

« همانا من خدا هستم نه انسان » و نیز خداوند شبیه ندارد زیرا هر تصویری از او که در ذهن آدمی ساخته شود خود بتی به شمار می آید .(اشعیای نبی)

7. اگر سخن مسیحیان را بپذیریم که برای خدا سه شخصیت کاملاً مساوی از حیث هستی و قدرت و عظمت قائل باشیم آن گاه باید میان شخصیت اول (پدر ) و شخصیت دوم (پسر) هیچگونه تفاوتی وجود نداشته باشد و هرگز یکی نیازمند دیگری نباشد در صورتی که عهد جدید خلاف این گفته را بیان می کند مثلاً آمده که مسیح به گواهی خودش در برابر پدر فروتن و خاضع باقی ماند (متی 27-11) و همچنین او از زمان قیامت آگاه نبوده و تنها پدر است که هنگام وقوع آن را می داند (متی باب 24 عبارت 36) پدر منشأ و غایت هر چیز است (اول قرنتیان باب 8 عبارت 6) پسر در هر کار پیرو پدر می باشد ( یوحنا باب 5 عبارت 18 ) و پدر بزرگتر از پسر است (یوحنا باب 14 عبارت 28 28)

8. حتی در بیان الفاظ تثلیث هم در اناجیل تناقض وجود دارد در انجیل متی چنین خواندیم :

« پس رفته همه امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید »(انجیل متی باب 28 شماره 19)

اما مرقس چنین گوید :

« و بعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذا نشسته بودند ظاهر شد و ایشان را به سبب بی ایمانی و سخت دلی ایشان توبیخ نمود . . . پس بدیشان گفت در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید » (انجیل مرقس باب 16 شماره 14 – 15 – 16)

و لوقا نیز مطلب را اینگونه عنوان کرده است :

« و به ایشان گفت برهمین منوال مکتوب است و بدینطور سزاوار بود که مسیح زحمت کشد و روز سیم از مردگان برخیزد و از اورشلیم شروع کرده موعظه به توبه و آمرزش گناهان در همة امتها بنام او کرده شود »(انجیل لوقا باب 24 شماره های 46 و 47)

بپرسیم از سه مطلب فوق که در یک راستا سخن می گوئید کدام صحیح است :
الف : دعوت مردمان به تثلیث !
ب : دعوت مردمان به انجیل ؟!
ج : موعظه به توبه و آمرزش گناهان به نام عیسی مسیح !!
رفع این تناقضات به عهده مدافعان تثلیث است .

9. غسل تعمید در مسحیت کنونی بنا به گفته حضرت عیسی مسیح علیه السلام باید به نام پدر ، پسر و روح القدس انجام شود در حالی که در زمان کلیسای نخستین این غسل تنها با نام عیسی صورت می گرفته و در رساله اعمال رسولان به نام روح القدس نیز آمده است :

« آنگاه بخاطر آوریم سخن خداوند را که گفت یحیی به آب تعمید داد لیکن شما به روح القدس تعمید خواهید یافت »(اعمال رسولان باب 11 شماره 16)

سؤال : پس تثلیث چه شد ؟

10. با نگاهی به قسمت های گوناگون عهد جدید می توان به سادگی دریافت که حضرت عیسی - علیه السلام – اعمال عبادی فراوانی داشته است یعنی بسیار نماز می خوانده و پیش از آنکه شیطان او را بیازماید چهل روز روزه گرفته و همه این امور نشانه آن است که حضرتش خود را بنده خدا می دانست و به وظیفه بندگی اش عمل می کرده است. اگر او خدا بود آیا قابل پذیرش بود که عیسی مسیح برای خود نماز بخواند و روزه بگیرد ؟ کدامین خرد این مطلب را باور می کند (آنچه در این بخش آوردیم از حضرت رضا - علیه السلام – یاد گرفتیم که در مناظره با جاثلیق نصرانی بیان فرموده بودند. )

11. عهد جدید در موارد بسیاری خداوند را پدر همة مؤمنان و درستکاران و نیکان می خواند :

« زنهار عدالت خود را پیش مردم به جای آورید تا شما را ببینند و الّا نزد پدر خود که در آسمان است اجری ندارید » (انجیل متی باب 6 شماره 1)

« خوشابحال صلح کنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد »(انجیل متی باب 5 شمار 9)

« ای پدر ما که در آسمانی ، نام تو مقدس باد »(انجیل متی باب 6 شماره 9)

پس با این شرح پسر خدا بودن اختصاصی حضرت عیسی مسیح علیه السلام نیست بلکه خدای آسمانی، « پدر » همة مؤمنان است .

خلاصه نتیجه : تثلیث چه شد و خصوصاً اقنوم دوم آن، یعنی پسر ، چه مقامی دارد و او پسر کیست چون خدای پدر فرزندان بسیار دارد !!

12. بدترین آموزة تثلیث بی اعتبار کردن خرد انسانی است : فراموش نشده که در کتاب تثلیث اقدس خواندیم که « درست است که این عقیده متضمن یک سرّ و رمزی است ولی آن موضوع دیگری است که نباید آن را تناقض و تباین نام نهاد » (صفحه 6)

و نیز در کتاب خدای متجلی خواندیم که « عقیده تثلیث یکی از مشکل ترین و پیچیده ترین عقاید مسیحیان است » و در بقیّه آثار مسیحیت نیز یا با تصریح و یا تلویحاً از رمز و راز آلود بودن موضوع تثلیث سخن به میان آمده و فراوانند کتاب ها و نیز مبلغانی که حل مسأله تثلیث را موکول به ایمان آوردن می کنند !

حال آنکه دین واقعی دینی است منطبق با قوانین خرد : خصوصاً در مورد مهمترین اصل اعتقادی یعنی بحث خدا و خالق هستی. ولی دیدیم که چگونه تلاشها و کوشش های فراوان به عمل آمده تا آنکه قضیه تثلیث حل شود که آن هم نشد و سرانجام چون می دانند که این تلاشها عبث و بیهوده بوده وعقل انسانی از قبول اعتقاد پیچیده تثلیث سرباز می زند ناچار شده اند حل آن را منوط و موکول به ایمان آوردن نمایند !! و حال آنکه آئین مقدس اسلام ، پذیرفتن دین را در گرو تأیید عقل انسانی می داند .

13. جملات فراوانی از عهد جدید در دست است که پدر یا پسر یا روح القدس را سه شخصیت کاملاً جدا و مجزّا ذکر می کند به عبارات ذیل دقّت فرمایید :

« آنگاه عیسی گفت اندک زمانی دیگر با شما هستم بعد نزد فرستندة خود می روم »(انجیل یوحنا باب 7 شماره 33)

« و اگر من حکم دهم حکم من درست است از آن رو که تنها نیستم بلکه من و پدری که مرا فرستاد » (انجیل یوحنا باب 8 شماره 16)

« من بر خود شهادت می دهم و پدریکه مرا فرستاد و نیز برای من شهادت می دهد » (انجیل یوحنا باب 8 شماره 18)

« من چیزهای بسیار دارم که دربارة شما بگویم و حکم کنم لکن آنکه مرا فرستاد حق است » (انجیل یوحنا باب 8 شماره 26)

« و روح القدس به هیئت جسمانی مانند کبوتری بر او نازل شد و آوازی از آسمان رسید که تو پسر حبیب من هستی که بتو خوشنودم »(انجیل لوقا باب 3 شماره 22)

« آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید »(انجیل متی باب 4 شماره 1)

در عبارات نقل شده سه شخصیت کاملاً مجزّای از هم ، معرفی گردیده : 1- فرستنده عیسی مسیح 2- خود عیسی مسیح 3- روح القدس یا روح

حال چگونه این سه شخصیت مجزّا صورت واحد گرفته و مثلثی شده اند دارای سه ضلع و سه زاویه !!! واقعاً باید ایمان آورد که تثلیث رازی است ناگشودنی و فاش ناشدنی !!

14. نوبتی دیگر به آنچه در اعتقاد نامه کلیسائی معروف به اعتقاد نیقیه آمده عنایت فرمائید .

« عیسی مسیح پسر یگانه خدا ، مولود از پدر یگانه مولود که از ذات پدر است ، خدا از خدا ، نور از نور ، خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است و مخلوق نی »(کتاب تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران صفحه 244)

مقصود از پسر یگانه خدا که مولود از پدر است و بلکه یگانه مولود که از ذات پدر است چیست ؟ شکی نیست که مولود یعنی زائیده شده حال با این معنی مجدداً جمله را بازنویسی می کنیم :

« عیسی مسیح پسر یگانه خدا زائیده شده از پدر یگانه زائیده شده که از ذات پدر است . . . خدای حقیقی از خدای حقیقی که زائیده شده است و نه مخلوق »

اینجاست که سیل سؤالات سرازیر می شود :

الف : کلمه مخلوق چه ایرادی داشت که آن را صریحاً رد می کنید « مخلوق »
ب : این زائیده شده که عیسی مسیح باشد چگونه از خدای پدر زائیده شده ؟ آیا تکه ای از خدای پدر کنده شده و به صورت پسر درآمده ؟ و یا ولادت پسر به گونه ای دیگر بوده است ؟
ج : عیسی مسیح یگانه زائیده شده از ذات پدر است ، دیگر آفریده ها چه وضعیتی دارند ؟ آنها از چه کسی زائیده شده اند ؟
د : زائیده شده هرگونه بیان شود یعنی قبلاً نبوده و با زائیده شدن پدید آمده پس عیسی مسیح ازلی نیست بلکه فقط خدای پدر ازلی است .
ه : پس نمی توان به هیچوجه سخن کتاب تثلیث اقدس را پذیرفت که « هر یک از این اقانیم که با آن دو اقنوم دیگر در وحدت ازلی و ابدی و غیر قابل تفکیک اند » چرا که خدای پسر ازلی نبوده و حادث است و بسیاری سؤالات دیگر .


[ قرآن کریم، سوره توحید (112): 4-1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ.لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ .
به نام خداوند رحمن رحیم .بگو: «او خدایى است یکتا، (1)خداى صمد. (2)نه کس را زاده، نه زاییده از کَس، (3) و او را هیچ همتایى نباشد.» (4) 
]

15. جالب آنکه در کتاب « تولدی نو » نوشته علی الشّیخ (1) که زمانی از پیروان حضرت مسیح بوده و سپس به لطف پروردگار مهربان به اسلام گرویده چنین می خوانیم :

« البته باید گفت که تثلیث ساخته مسیحیان نیست و دارای بنیان های استوار تاریخی است و از زمان پرستش خدا در گروه های سه تائی در میان بت پرستان معمول بود و قبل از آمدن مسیح - علیه السلام – در مصر و فلسطین و چین و هند و جاهای دیگر رواج داشته است. مهمترین داستانی که شباهت های بسیاری با تثلیث مسیحی برقرار می کند افسانه « اُزیریس» مصری است که در آن ازیریس به دست برادرش کشته می شود آن گاه ایزیس (خواهر زن او ) جسدش را حنوط می کند آنگاه ازیریس زنده می شود خدای جهان پائین می گردد سپس ایزیس از ازیریس پس از مرگ او باردار می شود و فرزندی به نام هوروس برایش به دنیا می آورد و مهر پرستان باستان خدا را در گروه سه تائی ازیریس ، ایزیس و هوروس می پرستیدند » (کتاب « تولدی نو » نوشته علی الشیخ ترجمه سید مسلم مدنی صفحه 102 و 103)

اعتقاد به تثلیث را می توان در یکی از قدیمی ترین آئین ها یعنی آئین هندو یا هندوئیزم نیز یافت :

« یکی از اندیشه هایی که برای نخستین بار درکتاب مهابهاراته مطرح شد و بعدها بسط یافت آموزه تثلیث است. این آموزه می گوید نفس کلّی یعنی برهمن در سه خدا متجلّی شده است که هر یک عملی مخصوص به خود دارند. این سه خدا عبارتند از :
برهما : یعنی خدای خلقت و آفریدگار کل جهان
شیوا : یعنی خدای مرگ و مهلک کل
ویشنو : یعنی خدای زندگی و حافظ کل موجودات که منشأ همه خیرات و مبرّات است » (کتاب سیری در ادیان جهان آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی صفحه 58)

به شباهت های فراوانی که بین تثلیث مسیحیت و تثلیث هندوئیزم وجود دارد توجه فرمائید .

خلاصه و چکیده بحث آنکه در میان فلسفه های بشری مسأله تثلیث مسأله ای است سابقه دار و ریشه دار و هیچ بعید به نظر نمی رسد که سازندگان ایدئولوژی مسیحیت تحت تأثیر فلسفه های ماقبل ازخود اقدام به ساختن چنین ساختمان سست بنیادی کرده باشند و آنچه را که به صورت قطعی می توان گفت آنکه روح حضرت مسیح علیه السلام از چنین اعتقادی بی خبر و ساحت پاک آن پیامبر راستین خدا از اتهام تثلیث منزّه و مبّرا است.

[ قرآن کریم، سوره نساء(4) : 171
یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکیلاً 
اى اهل کتاب، در دین خود غلوّ مکنید، و در باره خدا جز [سخنِ‏] درست مگویید. مسیح، عیسى بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوى مریم افکنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه‏گانه است. باز ایستید که براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى یگانه است. منزّه از آن است که براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست، و خداوند بس کارساز است. 
]

16. در مواردی در انجیل می بینیم که حضرت عیسی مسیح علیه السلام هنگامی که در برابر مشکلی درمانده می شود به خدای پدر پناه می برد برای نمونه یک مورد نقل می شود :

« و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زده گفت « ایلی ایلی لَما سَبَقتَنی » یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی »(انجیل متی باب 27 شماره 46)

این تقاضای کمک عیسی مسیح علیه السلام از کیست ؟ آیا با صراحت این جمله می توان تردیدی داشت که عیسی و خدا دو شخصیت اند و عیسی مسیح در بالای صلیب از خدای حقیقی یعنی « اله » استمداد می جسته است ؟

17 . عجیب آنکه روح نیز شخصیتی غیر از عیسی مسیح دارد و عیسی و روح دوشخصیت کاملاً متمایزند :

« اما عیسی پر از روح القدس بوده از اردن مراجعت کرد و روح او را به بیابان برد »(انجیل لوقا باب 4 شماره 1)

روشن است که عیسی مسیح پر از چیز دیگری است به نام « روح القدس » و این « روح » است که او را به بیابان می برد و هرگز عیسی و روح نمی توانند تجلّیات یک شخصیت واحد باشند .

18. به کتاب خدای مسیحیان باز گردیم ضمن تکرار جمله ای که پیشتر آوردیم رفع این تناقض آشکار را برعهدة مبلّغان مسیحیت فعلی واگذاریم .

« خدای ناشناخته که خویشتن را به آدمیان آشکار می سازد و چون خود را همچون منبع و سرآغاز حیات می نماید و می شناساند در وجود عیسای مسیح ما پدر را که هرگز کسی ندیده است آشکارا و با وضوح کامل متجلّی می بینیم. خدا در جهان پیوسته به کار است و آن را مطابق منظور خویش متغیر و دگرگون می سازد ( این عامل را به نام روح می شناسیم ) از این تجلّی سه گونه کلیسا عقیده تثلیث را استخراج کرده است که می گوید خدا سه شخصیت است در یک خدای واحد که عبارت باشند از پدر و پسر و روح القدس » (کتاب خدای مسیحیان نوشته آقای استیفن نیلز صفحه 99 چاپ 1334)

دیدیم که این کلام آقای اسقف استیفن نیلز کاملاً با مندرجات کتاب عهد جدید مغایر و متباین است و خدا و عیسی مسیح و روح القدس سه شخصیت مجزایند و نمی توانند با هم جمع شوند که یک خدا به حساب آیند ! اما سؤالات اساسی از آقای اسقف استیفن نیلز :

1. چگونه خدای ناشناخته در وجود عیسی مسیح تجلّی کرده است و چرا ؟
2. روح چگونه مطابق منظور خویش جهان را متغیّر و دگرگون می سازد ؟
3. تجلّی به چه شکلی انجام می پذیرد ؟
4. پدری که هرگز دیده نشده است را چگونه می توان در وجود عیسی مسیح دید ؟
5. چگونه کلیسا از این به فرض "تجلّی سه گونه" خدای واحد سه شخصیتی را استخراج کرده است ؟
خلاصه بحث نقد تثلیث را می توان در عناوین ذیل تیتر بندی کرد .

الف)تثلیث هیچگونه توجیه عقلی و تبیین برهانی ندارد .
ب)قبل از عیسی مسیح وجود داشته است .
ج)خود حضرت عیسی مسیح تصریحی در این باره ندارد .
د)توجیهات غیر موجهی چون خورشید و آتش و . . . هیچگونه کارائی ندارند .
ه)تناقضات فراوان وحدت در تثلیث و تثلیث در عین وحدت غیر قابل حل اند .
و)ترسیم اَشکالی چون مثلث برای حل مسأله تثلیث بر پیچیدگی موضوع افزوده است .
ز)نگاشتن کتابهای گوناگون پیرامون تثلیث ، نشان از رمز و راز داشتن تثلیث است .
ح)قبول تثلیث تخطئه نور افکن الهی انسان یعنی عقل است .
ط)وقتی اولین اصل اعتقادی یعنی توحید تا این حد غامض و پیچیده باشد پس وای به حال دیگر اصول اعتقادی مسیحیان.
ی)تلاشهای مبلغان و نویسندگان مسیحی برای حل مسأله تثلیث هیچ ثمری نداشته است .
ک)زائیده شدن حضرت عیسی مسیح از خدا چگونه صورت گرفته و به این ترتیب ازلی بودن حضرتش را چگونه می توان اثبات نمود ؟
ل)در موقعی که حضرت در خواست کمک می کرده از چه کسی توقع کمک داشته است ؟

انشاءالله خدای تعالی توفیق هدایت به گمگشتگان وادی تثلیث را عنایت فرماید .

قرآن کریم و قضیه تثلیث

عقیده ما مسلمانها و نص قرآن کریم این است که عیسی مردم را به یگانه پرستی و خداپرستی دعوت کرده و خودش را فقط بنده خدا معرفی کرده است. در این بحثی نیست، صحبت در این است که این کلمه " ابن الله " که اینها می گویند، چه می گویند؟ وقتی که ما به معتقدین به " ابن الله " مراجعه می کنیم می بینیم این مطلبی را که شما می گویید نمی گویند. شما هنوز هم در تعبیرات مسیحیها می بینید می گویند " خدای ما مسیح ". پدر و پسر و روح القدس را در عین اینکه سه چیز می دانند یکی هم می دانند: خدای ما به آسمان رفت و خدای ما از آسمان خواهد آمد، خدای ما مسیح. قرآن که در آن زمان با این صراحت این را نفی کرد، خود مسیحیهای آنوقت نگفتند ما که واقعا به چنین مطلبی معتقد نیستیم، خودشان از خودشان دفاع نکردند چون واقعا به چنین چیزی معتقد بودند. نگفتند ما این تعبیر را که می گوییم مجاز را می گوییم، ما که نمی گوییم واقعا این پسر خداست.


و در عصرهای بعد هم هر زمان علمای مسیحی آمدند با علمای مسلمین مباحثه کردند، از خدایی مسیح و از پسر خدا بودن مسیح یک قدم پایین تر نیامدند. مناظره حضرت رضا در مجلس مأمون با جاثلیق.معروف است جاسلیق معرب همین کاتولیک است. به آن عالم می گفتند جاثلیق. حضرت رضا با یک مهارتی از او یک اقراری گرفتند. چون او مدعی الوهیت مسیح بود، حضرت فرمود که حضرت مسیح بسیار پیغمبر خوبی بود، بسیار صفات خوبی داشت، بسیار چنین بود، یک عیب در کارش بود.)جاثلیق با خود گفت) چطور یک پیشوای مسلمان می گوید یک عیب در مسیح بود؟ مسیح که در قرآن خیلی تنزیه شده است! گفت: چه عیبی؟ فرمود: عیبش این بود که کم عبادت می کرد. گفت: مسیح کم عبادت می کرد؟! مسیح تمام عمرش در حال عبادت بود. فرمود: کی را عبادت می کرد؟ ما باید همان را عبادت کنیم که مسیح او را عبادت می کرد. پس خودت اقرار می کنی که مسیح اصلا کارش عبادت کردن بود، پس چرا به او می گویی خدا؟ مسلم اینها بدعتهاست و حتی خود مستشرقین اروپایی ریشه این معتقدات انحرافی درباره مسیح یعنی ریشه تثلیث را پیدا کرده اند که از کجا آمده است. معتقدند که تثلیث مسیحی از هند آمده، قبل از ثالوث مسیحی ثالوث هندی وجود داشته، و توانسته اند نشان بدهند که ثالوث هندی که آنها اصلا غرق در بت پرستی بودند چگونه وارد دنیای مسیحیت شد و مسیحیت را که در اصل یک دین توحیدی بود آلوده کرد.


احتجاج قرآن بر ضد مذهب تثلیث

قرآن وقتى وارد در احتجاج علیه تثلیث مسیحیت مى شود، آن را از دو طریق ردمى کند.


اول - از طریق بیان عمومى، یعنى بیان این معنا که بطورکلى فرزند داشتن بر خداى تعالى محال است و فى نفسه امرى است ناممکن، چه اینکه فرزند فرضى، عیسى باشد یا عزیرو یا هر کس دیگر.

دوم - از طریق بیان خصوصى و مربوط به شخص عیسى بن مریم و اینکه آن جناب نه پسر خدا بود و نه اله معبود، بلکه بنده اى بود براى خدا و مخلوقى بود از آفریده هاى او.


احتجاج اول: استدلال به عدم امکان فرزند داشتن خداى تعالى

 
اما توضیح طریق اول این است که: حقیقت فرزندى وتولد چیزى از چیز دیگر این است که چیزى از موجودات زنده و داراى توالد و تناسل متجزى شود، مثلا انسان ویا حیوان و یاحتى نبات وقتى مى خواهد تولید مثل کند، چیزى از او جدا مى شود و از راه جفت گیرى جزئى را از خودجدا نموده، به دست تربیت تدریجى فردى دیگر از نوع خود که او نیز مثل خودش است مى سپارد تا در نتیجه آنچه خود او از خواص و آثار دارد آن جزء نیز داراى آن خواص و آثارگردد، مثلا یک موجود جاندار، جزئى از خود را که همان نطفه او است و یک نبات جزئى رااز خود که همان لقاح(کرته گل)او است جدا مى کند و به دست تربیتش مى سپارد تا به تدریج حیوانى یا نباتى مثل خود شود و معلوم است که چنین چیزى در مورد خداى تعالى متصورنیست و عقل آن را به سه دلیل محال مى داند، اول اینکه شرط اول تولید مثل، داشتن جسمى مادى است و خداى خالق ماده، منزه است از اینکه خودش مادى باشد، و قهرا وقتى مادى نبودلوازم مادیت که جامع همه آنها احتیاج است نیز ندارد، پس نیاز به حرکت و تدریج و زمان و مکان و غیر ذلک ندارد.


دلیل دوم اینکه الوهیت و ربوبیت خداى سبحان مطلقه است و به خاطر همین اطلاق در الوهیت و ربوبیتش، قیومیت مطلقه نسبت به ما سواى خود دارد و درنتیجه ما سواى خدا درهست شدن و در داشتن لوازم هستى نیازمند به او است و وجودش قائم به او است، چون او قیوم وى است، با این حال چگونه ممکن است چیزى فرض شود که در عین اینکه ماسواى او و درتحت قیومیت او است، در نوعیت مماثل او باشد؟و در عین اینکه گفتیم ماسواى او محتاج اواست، این موجود فرضى مستقل از او و قائم به ذات خود باشد و تمام خصوصیتها که در ذات و صفات و احکام خدا هست در او نیز باشد؟بدون اینکه از او گرفته باشد.


دلیل سوم اینکه اگر زاد و ولد را در خداى تعالى جائز بشماریم،لازمه اش این است که فعل تدریجى را هم در مورد او(که متعالى از آن است)جائز بدانیم و جائز دانستن آن مستلزم آن است که خداى تعالى هم داخل در چهارچوب ناموس ماده و حرکت در آید و این خلف فرض و محال است،چون ما او را خارج از این چهارچوب و فاعل و پدید آورنده آن فرض کردیم، بلکه خداى تعالى آنچه مى کند به اراده و مشیت خودمى کند و مشیت او براى تحقق خواسته اش کافى مى باشد و نیازمند به مهلت و تدریج نیست.


این همان بیانى است که از آیه:« و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه بل له مافى السموات و الارض کل له قانتون بدیع السموات و الارض، اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون» (بقره ،116) ، افاده اش مى کند، چون مى فرماید: کفار گفتند: خدا فرزند گرفته و خدا منزه ازآن است بلکه ملک همه آنچه در آسمان هاو زمین است از آن او(و او قیوم آنها است)، همه آنهادر برابرش خاضع هستند و او آفریدگار بدون الگوى آسمان هاو زمین است، او وقتى بخواهدکارى بکند و بخواهد چیزى بوجود آورد، فقط کافى است بگویدباشو آن موجود بدون درنگ، و تدریج موجود شود.و به بیان دیگر کلمه سبحانه به تنهائى یک برهان است که همان نزاهتش از مادیت است و جمله:« له ما فى السموات و الارض کل له قانتون » برهان دیگرى است که همان برهان دوم یعنى یومیت خدا باشد، و جمله: «بدیع السموات و الارض اذا قضى امرا...» ترجمه:هستى بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مى گوید: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مى شود. (بقره،117) .


برهان سوم است که همان برهان خلف فرض باشد.البته ممکن است جمله: «بدیع السموات و الارض» را از باب اضافه صفت به فاعلش گرفته و بگوئیم: خود آسمان و زمین بدیع و عجیب است و در نتیجه از آن این معنا را استفاده کنیم که در آیه شریفه چهار برهان آمده، برهان اول را کلمه سبحانه و برهان دوم را جمله: « له ما فى السموات و الارض کل له قانتون و برهان سوم را جمله:بدیع السموات و الارض و برهان چهارم را جمله اذا قضى. ..افاده کند به این تقریب که از جمله: بدیع السموات و الارض بفهمیم: آسمان و زمین بدون الگو و مثال بوجود آمده، پس ممکن نیست خداى تعالى فرزنددار شود وموجودى از همین زمین فرزند او گردد، چون در این صورت موجودى است که با الگوى قبلى خلق شده، چون مسیحیان عیسى را عین خدا و مثل او مى دانند، پس این جمله به تنهائى خودش یک برهان دیگر مى شود.و به فرض هم که مسیحیان به منظور فرار از اشکال جسمیت و مادیت خداى تعالى ونیزفرار از اشکال تدریجیت افعال او، بگویند اینکه ما مى گوئیم: اتخذ الله ولدا، ازباب مجازگوئى است نه اینکه حقیقتا خداى تعالى متجزى شده و چیزى از او جدا شده باشد که درحقیقت ذات و صفات مثل اوباشد و در عین حال نه محکوم به مادیت باشد و نه به تدریجیت(و اتفاقا مقصود نصارا هم از اینکه گفتند: مسیح فرزندخدا است، بعد از بررسى گفته هایشان همین است)، تازه اشکال مماثلت به جاى خود باقى خواهد ماند.


توضیح اینکه اثبات فرزند و پدر اگر هیچ لازمه اى نداشته باشد، این لازمه را دارد که بالضروره اثبات عدد هست و اثبات عدد هم اثبات کثرت حقیقى است، براى اینکه گیرم که مافرض کردیم این فرزند و پدر در حقیقت نوعیه واحد باشند، نظیر دو فرد انسان که در حقیقت انسانیت یک چیزند،لیکن نمى توانیم انکار کنیم که از جهت فردیت براى نوع دو فردند وبنا بر این اگر ما اله را یکى بدانیم آنچه غیراو است که یکى از آنها همین فرزند فرضى است مملوک او و محتاج به او خواهند بود، پس فرزندى که براى خدافرض کردند نمى تواند الهى مثل خدا باشد، چون خدا محتاج نیست و او محتاج است و اگر فرزندى برایش فرض کنیم که از این جهت هم مثل او باشد یعنى محتاج نباشد و چون خود او مستقل به تمام جهات باشد، دیگرنمى توانیم اله را منحصر در یکى بدانیم و خود را از موحدین بشماریم.و این بیان همان چیزى است که آیه:«و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان یکون له ولد له ما فى السموات و ما فى الارض و کفى بالله وکیلا (سوره نساء، آیه 171) بر آن دلالت دارد، چون مى فرماید: اله تنها و تنها خدا است، پس معلوم مى شودنصارا فرزند راهم اله مى دانستند و اگر چنین باشد باید فرزند محتاج پدر نباشد و مستقل در وجود باشد، دیگرنباید نصاراخود را موحد دانسته در عین اعتقاد به تثلیث بگویند خدا یکى است.

 
احتجاج دوم: اثبات اینکه شخص عیسى بن مریم(ع)پسر خدا و شریک او در الوهیت نیست

و اما طریق دوم، یعنى بیان اینکه شخص عیسى بن مریم ع پسر خدا وشریک او در حقیقت الوهیت نیست، دلیلش همین است که او بشر است و از بشرى دیگرمتولد شده و ناچار لوازم بشریت را هم دارد.توضیح اینکه مریم ع به او حامله شد و او در رحم وى نشو و نما کردو مانندهمه جنین ها تربیت یافت، آنگاه او را مانند هر مادرى دیگر بزائید و سپس در دامن خود تربیت نمودآنطور که سایر مادران، کودکان خود را تربیت و حضانت مى کنند و سپس شروع کردباخوردن و نوشیدن و سایر حالات طبیعى یک انسان زنده نشو و نما کردنو مانند سایر موجودات زنده و طبیعى دستخوش عوارض شدن،گرسنه و سیر گشتن، خوشحال و ناراحت شدن، لذت و الم بردن، تشنه و سیراب گشتن، خوابیدن و بیدار شدن،خسته و راحت شدن، و سایر لوازم دیگریک موجود طبیعى را به خود گرفتن. اینها آن امورى است که همه از آن جناب در مدتى که در بین مردم بوده مشاهده شد، چیزى نیست که هیچ عاقلى در آن شک کند و نیز هیچ عاقلى شک ندارد در اینکه چنین کسى انسانى است مانند سایر انسان ها و افراد دیگر از این نوع و وقتى عیسى ع چنین موجودى باشد قهرا مخلوقى است مصنوع،آنطور که سایر افراد این نوع مخلوقند و مصنوع، و از این جهت هیچ تفاوتى با دیگران ندارد.


و اما مساله صدور معجزات و خوارق عادت به دست او، از قبیل زنده کردن مردگان و خلقت کردن مرغان و شفا دادن به کوران و برصى ها، و هم چنین خوارقى که درپدید آمدنش بوده، از قبیل تکون یافتنش بدون پدر، همه و همه امورى ست خارق العاده، یعنى غیر مالوف و غیر معمول در سنت جارى در عالم طبیعت و یا به عبارت دیگر نادر الوجود(و هر تعبیرى که مى خواهید بکنید و لیکن هر تعبیرى که برایش بکنید نمى توانید آنها را امرى محال بدانید)، براى اینکه عقل دلیلى بر محال بودن آن ندارد، علاوه بر اینکه کتب آسمانى همه گویاى این هستند که آدم ابو البشر نه پدر داشت و نه مادر، و انبیاى خدا از قبیل: صالح و ابراهیم و موسى (ع ) هم از اینگونه خوارق عادات بسیار داشتند و کتب آسمانى همه گویاى بر معجزات ایشان است، بدون اینکه الوهیتى براى آنان اثبات کنند و آن حضرات را از انسان بودن خارج وسنخه خدائى به آنان بدهند.


و این طریق استدلال، همان است که در آیه:« لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة و ما من اله الا اله واحد...ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة کانا یاکلان الطعام،انظر کیف نبین لهم الایات، ثم انظر انى یؤفکون » (سوره مائده، آیه 75) ، طى شده است و اینکه ترجمه آن: محققا کسانى که گفتند: عیسى سومین خدا از سه خدا است، کافر شدند، چون هیچ معبودى به جز معبود یکتا نیست...مسیح پسر مریم به جز رسولى نبوده که قبل از او نیز رسولانى بوده اند و در گذشته اند و مادرش(در ادعاى اینکه او را بدون شوهرزائیده)راستگو بوده، او و پسرش طعام مى خوردند، تو اى پیامبر ببین که چگونه آیات را براى این مردم بیان مى کنیم و سپس ببین که چگونه دروغ ها به ما مى بندند.


و اگر از میان همه افعال، خوردن مسیح را به رخ مسیحیان کشید، براى این بود که خوردن از هر عمل دیگر بر مادیت و احتیاج او بیشتر دلالت مى کند و احتیاج و مادیت با الوهیت منافات دارند، چون هر کسى مى فهمد که شخصى که به خاطر طبیعت بشریش گرسنه و تشنه مى شودو با چند لقمه سیر و با شربتى آب سیراب مى گردد، از ناحیه خودش چیزى به جزحاجت و فاقه ندارد، حاجتى که باید دیگرى آن را برآورد، با این حال الوهیت چنین کسى چه معنائى مى تواند داشته باشد؟آخر کسى که حاجت از هر سو احاطه اش کرده و در رفع آن حوائج نیاز به خارج از ذات خود دارد فى نفسه ناقص و مدبر به تدبیر دیگرى است و اله و غنى بالذات نیست، بلکه مخلوقى است مدبر به ربوبیت کسى که تدبیر او و همه عالم به وى منتهى مى شود.


آیه شریفه زیرهم ممکن است به همین معنا ارجاع شود که مى فرماید: لقدکفرالذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم، قل فمن یملک من الله شیئا، ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فى الارض جمیعا؟و لله ملک السموات و الارض وما بینهما، یخلق ما یشاء، و الله على کل شى ء قدیر،چون مى فرماید: محققا کافر شدند کسانى که گفتند: الله همان مسیح پسر مریم است، بگو اگر چنین است، پس کیست که اگر خدا بخواهدمسیح بن مریم را و مادرش را هلاک کند و حتى همه کسانى که در زمین هستند، هلاک کند جلوى او را بگیرد؟و چگونه چنین کفریاتى را معتقد شده اند، با اینکه ملک آسمانها و زمین وآنچه بین این دو است از خدا است، او است که هر چه بخواهد خلق مى کند و خدا بر هر چیز توانااست (سوره مائده، آیه 17) .


و هم چنین آیه اى که در ذیل آیه(75)سوره مائده است و در آن خطاب به نصارا نموده مى فرماید: «قل ا تعبدون من دون الله ما لا یملک لکم ضرا و لا نفعا، و الله هوالسمیع العلیم» (بگو آیا به غیر خدا چیزى مى پرستید که براى شمانه نفعى دارد و نه ضررى؟و خدا شنوا و دانااست.سوره مائده، آیه 76) ، چون در این نوع از احتجاج ها ملاک صفات و افعالى است که از مسیح ع مشاهده مى شود و مردم این را از آن جناب به چشم دیده اند که انسانى است معمولى و مانند سایرانسان ها بر طبق ناموس جارى در حیات زندگى مى کند و به همه صفات و افعال و احوالى که همه افراد این نوع دارند متصف است، مى خورد، مى نوشد، و محتاج به سایر حوائج بشرى وداراى همه خواص بشریت است و این اتصافش چنان نیست که به چشم ما اینطور جلوه کند و یاما اینطور خیال کنیم و واقع غیر از این باشد، خیر، ظاهر و واقعش همین است که مسیح انسانى بوده داراى این صفات و احوال و افعال،انجیل ها هم پر است از اینکه آن جناب خود را انسانى ازانسان ها و پسر انسانى دیگر خوانده و پر است از داستانهائى که از خوردن، نوشیدن، خوابیدن، راه رفتن، مسافرت و خسته شدن، سخن گفتن و احوال دیگر وى حکایت مى کند، به طورى که هیچ عاقلى به خود اجازه نمى دهد این همه ظواهر را حمل بر خلاف ظاهر و بر معنائى تاویل بکند و با قبول این مطلب باید بپذیریم که بر سر مسیح هم همان مى آید که بر سر سایر انسان هامى آید، پس او مانند سایرین ازناحیه خود، مالک هیچ چیز نیست و ممکن هم هست مانندسایرین دستخوش هلاکت گشته، از دنیا برود.

 

و همچنین داستان عبادت کردن و دعا کردنش اینقدر درکتب اناجیل آمده که جاى شک براى کسى نمى ماند که آنچه عبادت مى کرده، براى تقرب به خدا وخضوع در برابرساحت مقدس او بوده، نه اینکه خودش خدا باشد و خواسته باشد به مردم طرز عبادت را یاد داده و یا نتیجه اى نظیر این را گرفته باشد. آیه(172)سوره نساء هم به همین داستان عبادت کردن عیسى (ع) و احتجاج به آن اشاره نموده، مى فرماید:« لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملائکة المقربون،و من یستنکف عن عبادته و یستکبر، فسیحشرهم الیه جمیعا »ترجمه:نه مسیح عار دارد از اینکه بنده خدا باشد و نه ملائکه مقرب و هر کسى که از عبادت او اباء بورزدو یا گردن افرازد، خدا به زودى همه شان را به سوى خود محشور کند.، پس همین عبادت کردن مسیح براى خدا اولین دلیل است براى اینکه او اله نبوده، و الوهیت را براى غیر خود مى دانسته وبراى خود هیچ سهمى از آن قائل نبوده، پس مسیحیان باید براى ما معنا کنند که چگونه ممکن است کسى خود را بنده و مملوک غیر بداند و در پرستش معبود و مالکش خود را به تعب بیندازدو در عین حال خودرا قائم به نفس بداند، آن هم به همان جهتى قائم به نفس بداند که بدان جهت قائم به غیر مى داند و نامعقول بودن این سخن بر همه روشن است و هم چنین عبادت ملائکه کاشف از این است که فرشتگان دختران خداى تعالى نیستند وهم چنین روح القدس، چون همه اینان بندگان خدا و اطاعتکاران اویند، هم چنانکه قرآن کریم فرمود:« و قالوا اتخذالرحمن ولدا،سبحانه بل عباد مکرمون، لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون، یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم، و لایشفعون الا لمن ارتضى، و هم من خشیته مشفقون » ترجمه:و گفتند: رحمان فرزند گرفته، منزه است رحمان،بلکه فرشتگان بندگانى بزرگوارند، در سخن از او پیشى نمى گیرند و نیز به امر او عمل مى کنند، خداى تعالى به حال و آینده آنان آگاه است و شفاعت نمى کنند مگر براى کسى که او راضى باشد و نیز از ترس او دلواپسند(سوره انبیا، آیه 28).


علاوه بر اینکه انجیل ها پر از اعتراف به این معنا است که روح مطیع خدا ورسولان او، و فرمانبر او و محکوم به حکم او است و معنا ندارد که کسى خودش به خودش امرکند و حکمفرماى خودش و مطیع خودش باشد، همچنانکه معنا ندارد کسى منقاد خود و مخلوق خویش باشد.و نظیر این جریان یعنى دلالت کردن عبادت عیسى بر اینکه عیسى خدا نیست و عابدغیر معبود است، دعوت عیسى ع است که بشر را به عبادت خدا مى خواند(واین معقول نیست خدائى بندگان را به عبادت خدائى دیگر بخواند)، خداى تعالى به همین اشاره نموده مى فرماید:« لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم، و قال المسیح یابنى اسرائیل اعبدوا الله ربى و ربکم انه من یشرک بالله، فقد حرم الله علیه الجنة، وماویه النار، و ما للظالمین من انصار»ترجمه: محققا کافر شدند آنهائى که گفتند:خدا همان مسیح پسر مریم است و مسیح گفت: اى بنى اسرائیل خدا را بپرستید که رب من و رب شما است و کسى که به خداشرک بورزد محققا خدا بهشت رابر او حرام مى کند و جایگاه او جهنم است و ستمگران هیچ یاورى ندارند(سوره مائده، آیه 72) و راه آیه و احتجاجش روشن است.


انجیل ها نیز از حکایت اینکه عیسى چگونه مردم را به سوى خدا دعوت مى کرد، پرهستند، گو اینکه در انجیل ها عبارتى به جامعیت «اعبدوا الله ربى و ربکم »نیست، لیکن همین معنا را با عباراتى دیگر مى رساند و اعتراف دارد بر اینکه خداى تعالى رب مردم است و درهیچ جاى انجیل حتى براى یک بار هم دیده نشده که عیسى صریحا مردم را به عبادت خودبخواند، و اگر در آن آمده: من و پدرم واحدیم به فرضى که امثال این جملات براستى کلام انجیل باشد، باید حمل کرد بر اینکه خواسته است بفرماید: اطاعت من و اطاعت الله یکى است، هم چنانکه قرآن هم همین معنا را آورده، مى فرماید: « من یطع الرسول، فقد اطاع الله » ترجمه: کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسى که سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسئول نیستى) (نساء ،80).

نتیجه:
نتیجه آن که مسأله تثلیث، بر اثر تحریف، وارد دین مسیحى شده است و این، مطلب تازه اى نبود؛ بلکه در امتهاى مشرک پیشین وجود داشت و در دین مسیحیت اسامى خدایان سه گانه، تغییر پیدا کرد و با رجوع به تاریخ، انطباق این افکار با افکار مشرکین به خوبى آشکار مى گردد.

 

منابع این تحقیق:

کتب:

 1- آموزشکده مجازی اسلام و مسیحیت، مقاله تثلیث (2)
    
2- هنری تیسن، الاهیات مسیحی، ترجمه ط.میکائیلیان، تهران، انتشارات حیات ابدی
    
3- مسیحیت، مؤلف: سید محمد ادیب آل على، ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
   
4- درآمدى بر الهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت، عبدالرحیم سلیمانى اردستانى
   
5- تاریخ جامع ادیان، جان بى ناس، ترجمه علی اصغر حکمت
   
6- سیر تحولی دینهای یهود و مسیح، دکتر فضائی، ص۲۹۱

تارنما:

1.کتابخانه طهور

2.مسیح(maseeh.ir)

نقل شده از:  بیداری انلاین 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۰۷
محمد ع.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی